روز 36 هم نشینی
يكشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۵۷ ب.ظ
خدایا شکرت
یا صاحب الزمان ادرکنی
این روزها خیلی احساس تنهایی میکنم...
آنقدر که گاهی دلم به حال خودم می سوزد!
دور و برم شلوغ است، و به ظاهر خوشحالم؛
اما ته دلم راضی نیست...
دلم تنگ است...
...
دلم تنگ است برای تمام خوبی،
برای یکرنگی محض،
برای عاشق بودن و معشوق شدن بدون چشم داشت و بی هیچ غل و غش...
دلم تنگ است برای یک آسمان مهربانی...
این روزها دلم سخت تنگ است برای خدا....
دلم یک فرصت درست و حسابی می خواهد که از همه ببرم و یک راست بروم گوشه ای جا خوش کنم... گوشه ای بنشینم و چشم در چشم آسمان، تمام شب را با او صحبت کنم...
دلم شدیدا خلوت دونفره با خدا را می طلبد...
تا با او بگویم از همه چیز...:
از مشکلاتم و از درگیری های ذهنی ام،
تا او،
یگانه گره گشای دردها،
آسوده ام کند، چون همیشه...
دلم میخواهد بیایم و بنشینم و ساعت ها فقط فکر کنم....
فکر کنم به آنچه دارم و ندارم،
و برای تمامی اش خدا را سپاس گویم...
دلم چندین ساعت و شاید حتی روزهایی نشستن و فکر کردن میخواهد،
بی هیچ دغدغه.....
دلم ساعاتی بی واهمه می خواهد،
برای آسودن...
و برای آرامش...
و برای با خدا بودن......سال هاست که تحریم شده ایم از دیدن روی ماه تان...
نه مذاکره ای،
نه توافقی،
و نه حتی گامی مثبت در جهت اعتمادسازی....!
:
:
:
آقا ببخش ما را که در وسط شلوغی بازار و اخبار،
فراموش تان می کنیم؛
و یادمان می رود که فرج شما
فرج و گشایش همه چیز است....
۹۴/۱۰/۲۷