روز بیست و دوم.....
دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴، ۰۵:۵۲ ق.ظ
خدایا شکر
خدا جون کمک کن تا آدم بشم
یا صاحب الزمان ادرکنی
هعی روزگار.......
خدا رو شکر که هرشب مثل یه پلنگ که چطوری پنهانی به سراغ شکارش میره من هم اینطوری به سوی پای پدر و مادر حمله میکنم برای بوسیدن خیلی خوبه و لذت داره .بعضی مواقع هم بی نصیب میومونه..
خیلی دوست دارم پدر و مادر ببرم کربلا هر کاری کردم نمیان بعدش میگن کربلا من شماها هستید شماها برید سر خونه و زندگیتون بعدا ولی این عیدی حتما بفرستم برن ..خدایا کمکم کن.
۹۴/۰۸/۲۵