شب هفتم

امشب هئیت الرضا نرفتم رفتم مکتب الزهرا اقای طاهری که نزدیک خونه است اولین پست درباره نماز بود خودم حالا صبح میلیمتری نماز صبح رو میخونم چه وضعی اخه نماز داغ داغ اول وقت باید بخونی قشنگ با حضور قلب بخونی کیف کنی نه این که از ترس اینکه قضاء نشه مثل موشک بخونی .خدایا خودت کمک کن .

تا وسط مجلس ادم میره دعا کنه یاد همه میوفته خیلی شهید طهرانی یاد کردم و دیگر شهیدان ،رسم خوبی یاد گرفتم تو مجلس شهیدان رو یاد میکنم ان شاءالله اون ها هم اون بالا پیش اولیای خدا برای ما دعا کنند .

یاد اون بچه کوچک تو اینستاگرام افتادم محمد هادی که مریض بود ،اسم پیچ هم اردیبهشت 66 بود البته به انگلیسی ،شش ماهه فکر کنم هست براش دعا کنید .

یاد اون فامیل دور افتادم که بچه دار نمی شدند ان شاءالله امسال صاحب یه دختر بشند .

از هئیت اومدم زودتر بیرون داخل خیابان چایی میدادند یکی برداشتم خرما میدادند یارو داشت خرما برمی داشت دیدم یه خانمی اصلا فقط خرما مبینه چیز دیگه نمی بینه بیخیال خرما شدم گفتم درد بخورم .

قبلنا مردم به حیایی داشتند الان هیچ هیچ تو کوچه ها که شده دختر وپسر ها برای هم دیگه خالی ببنند خانم ها که بیشترشون تعطیل وجدانن تو مراسم عزا خودشون هم انقدر ارایش تیپ کوفت زهرمار میرنند.چقدر غریبی مادر

محرم آدم نگاه میکنند بگن این غم داره نه این استغفرالله عروسی بوده خوشحال خندون باشن .

مثلا خیر سرم میخواستم زود بخوابم .

الهی و ربی من لی غیرک

التماس دعا