یه روز خوب
امروز که صبح با نام خدا برای سرکار رفتم و به محل کار رسیدم که بنا به دلایلی تعطیل شد ساعت 10صبح بود گفتم چه کار کنم. گفتم برم خونه چه کار کنم رفتم امامزاده صالح یه زیارت و نماز و یه گلگی کوچولو کردم. سوار مترو شدم داشتم فکر کردم امروز سه شنبه هست روز امام زمان و داداش هم عاشق امام بود این شد که مزار شهدا رفتم مثل سه شنبه ها قبل خلوت بود. رفتم پیش داداش یه در دل باهاش کردم گفتم داداش تحویل نمی گیری.به بیشتر مزار شهدا تو قطعه 24سر زدم داشتم میرفتم دیدم یکی میگه آقا مزار شهید پلارک کجا هست، گفتم بیا با هم بریم، بچه مشهد بود همسایه امام رضا بود. سر مزار پلارک دعا، کردیم و باهاش خدافظی کردم که گفت مشهد رفتم نایب زیاره مخصوص هستم. بعدش به سرداران بی پلاک رفتم. داشتم فکر میکردم چقدر زود گلگی جواب داد. مترو سوار شدم نزدیک های اذان بود گفتم میرم شاه عبدالعظیم نماز جماعت بخون ایستگاه شهر ری پیاده شدم سریع رفتم به نماز ظهر نرسیدم ولی نماز عصر جماعت خوندم. یه زیارت مفصل کردم گفتم اربعین ما رو یادتون نره. خیلی سبک شدم به قول یکی از بزرگان امام زادگان وقتی میری جلوی در ورودی یه دوش مانند هستش که شما رو پاک میکنه بعداً وقتی میرید داخل یه احساس سبکی بسیار میکنید. دیشب یه خواب خوب دیدیم یه بارون شدید میومد همه ناراحت بودند من خیلی خوشحال زیر بارون می دویدم. امروز صبح هم یه اندک بارونی هم اومد.