خطی خطی خاطرات

خدایا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم وآن گونه ام بمیران کسی به وجد نیاید از نبودنم

خطی خطی خاطرات

خدایا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم وآن گونه ام بمیران کسی به وجد نیاید از نبودنم

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

بعضی خاطرات خیلی دوست دارم وشیرین بوده برام ...

کلوبی بود دوستانی بود...همرزمانی بود..

یادش اولین سالی که اربعین رفتم چه خوب بود.بعضی ها هم به زور به اخویشون هدیه داده بودتد بدند به بچه های عراقی...

بعضی اصلا ازشون خبری نیست خوبند سالمند.خبری هم نمیرسونند....

بعضی ها وقتی وارد زندگی آدم میشند بی حکمت نیست باید باشند همیشه ....

رابطه ها رو خود آدم ها میسازند و چار چوبش رو....

آخ دلم لک زده برای وبلاگ خواهری عجب دنیایی بود

۰ نظر ۲۸ آذر ۹۶ ، ۰۰:۰۰

خدایا شکرت

یا صاحب الزمان ادرکنی

خدا یه جوری بهم گفت پاشو بیا برو انقدر خودت برام لوس نکن ....

این طوری شد ماهم فردا روز سرنوشت ساز هست و تاریخی و اولین جلسه خواستگاری هست توکل بر خودش ببینیم چه میشود...

اخوی بزرگشون یه خورده مخالف هستند چون آدم رو در تحصیلات و شغل می بینه اینم نظری هست هر چه استا کریم بخواد با یه نظر چنان تو دل طرف میری که کار تموم هست با یه نظر یارو حالش ازت بد میشه ...درست بستگی به رفتار دو طرف داره ولی کلا هر چی خود استا کریم بخواد....

یادم قبلا میگفتم این بشه ولی حالا میگم هرکی خیر دنیا و آخرت هر دومون تامین بشه و عافیت به خیر بشیم 

پارسال همین موقع ها بود که اولین قرمه سبزی درست کردند و اون قلب قشنگ ...ما هم ان شاءالله روزی خوار پیامبر مهربانی ها و امام جعفر صادق ع باشیم


..التماس دعا

یا هو


چه دنیای عجیبی

به جمع ما یه نی نی کوچلو هم اضافه شد..

۰ نظر ۱۴ آذر ۹۶ ، ۲۰:۰۰

یا هو

خداروشکر که خوب هایی همیشه در کنارم هستم...

بعضی مواقع چیزهایی از کسانی میدونی که کسی نمیدونه باید خودت بخوری میدونی اون طرف داره دروغ میگه ادا در میاره ....حیف این نظام با چنین آدم هایی.....

بعضی ها هم کلا کم پیدا شدند زندگیشون ان شاءالله همیشه شاد 

در پناه مادر مهربانی ها


۰ نظر ۰۱ آذر ۹۶ ، ۲۰:۵۰

خدایا شکرت

چهارشنبه غروب حرکت هست دوباره این نوکر رو به نوکری قبول کردند..تنها رفتن امسال خیلی سخت عست اجازه ندادند وگرنه بانو با خودم میبردم...

الهی شکر 

نوکر خوبی باشم

....یا هو

۰ نظر ۰۸ آبان ۹۶ ، ۱۷:۵۷

خدایا شکرت

دیروز غروب از سرکار با موتور همکار داشتیم برمیگشتیم خونه ...که یهو توی اتوبان مدرس تعادل موتور به هم خورد چنان خوردیم زمین گفتم مردیم رفت ...خداروشکر که یه خورده فقط زخمی شدیم ...بعدش به این فکر میکردم این اریعین میام یا نه😢😢😢😢😢😢😢

ماشاءالله آقا وحید سومین بچه اش هم به دنیا اومد خدا حفظش کنه ...عمه شدن خواهرگرامی هم مبارک باشه یه عمه آمار حملات.....

روزگار که به سختی میگذرد اما ما که برای راحتی به این دنیا نیومده ایم ....

این اربعین کربلا میام یا نه

۰ نظر ۲۰ مهر ۹۶ ، ۰۷:۲۶

خدایا شکرت

امسال تعطیلی هیت الرضا باعث شد میثاق برم الان هم قبل سخنرانی حاج آقا هستش ..هیئت خوبی هست به من میگفتند باور نداشتم ...

امروز نمیدونم چرا یاد 4سال پیش محرم افتادم توی کلوب چه روزگار خوب و بی آلایشی بود ...

بعضی ها هم که خبری ازشون نیست نفهمیدم  دایی شدم یا نه هنوز....

دعاگو در شب علی اکبر هستم ...

زندگی همین بالا و پاینش خوب هست همین قهر کردندها و به هم گفتن ها باعث میشه زندگی پایش استحکام تر میشه تا آدم تو دلش نگه داره.

اصلا اون حال خوبم بعد هیت کلا خراب شد رفت انگار به این مذهبی هافقط محرم اجازه میدن.چه خبر هست به کجا چنین شتابان  ..

کلا حالم بد شد آدم یه چیزهایی میبینه .   ......

شما بگو

یاهو  

۰ نظر ۰۶ مهر ۹۶ ، ۱۹:۳۷

خدایا شکرت

یا صاحب الزمان ادرکنی

انقدر درگیر کار شدم که اصلا یادم رفته بود وبلاگی هست🤔🤔🤔

روزهای متاهلی هم هر روز شیرین تر از روز قبل میگذرد امروز هم سومین ماهگردمون بود چقدر زود گذشت ....

خوشحال هستم کسی نصیبم شده که آرامش دارم باهاش....

خبری از خواهر گرامی هم نیست دیگه سخت مشغول زندگی متاهلی هستند دیگه انقدر بالا و پایین داره ...ما خودمون باید شیرینش کنیم...

یا هو 

۰ نظر ۰۵ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۳۴

خدایا شکرت

یا صاحب الزمان

روزها متاهلی هم در حال سپری شدن هست ..یه انگشتر که از کربلا سوغات آورده بودم دادم به حاج خانوم اون دستش کرد همون موقع تو راه امام زاده صالح بودیم رفتیم نماز خوندیم رسیدیم به پایین پله برقی تازه فهمید که انگشتر تو دستش نیست .....گم شد..قسمتش نبود بنده خدا انقدر معذرت خواهی کرد...

بعدش اومدیم خونه به استراحت و نهار خوردیم رفتیم بریم بردمش یه نقره فروشی یه انگشتر دیگه براش خریدم ...چقدر اون لحظه رو دوست داشتم ...چقدر ذوق کرده بود ....الهی شکر...

درگیر وام ازدواج هستم تا آدم نکشند وام نمیدن 😥

خواهر گرامی توی فضای مجازی نیستش ..دایی شدم....

فردا هم عروسی دعوت هستم خانواده بانو نزاشتن بیاد تنهایی باید برم هعی ..

یا هو

۰ نظر ۱۸ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۵۱

خدایا شکرت

یا صاحب الزمان ادرکنی 

5 روز دیگه دوماه گرد میشه چقدر زود گذشت روزهای شیرین که پیوست به خاطرها...

یه زمزمه ایی بهم میگه که دارم دایی میشم مبارکا باشه ان شاءالله سرباز حضرت صاحب الزمان باشند....

چند وقت بود که کلا فاز معنویم پرید الحمدالله دارم دوباره جون میگیریم...

مشهد میخوان برند اونم کی میلاد امام رضا ع 

یادش بخیر...

در پناه مادر مهربانی ها

گر نگاهی به ما کند زهرا ع 

۰ نظر ۳۱ تیر ۹۶ ، ۲۳:۳۲

یا صاحب الزمان ادرکنی

خدایا شکرت

عید مبارک

یه ماه عاشقی هم تموم شد عجب ها کو تا سال دیگه آیا باشیم یا نه...

امسال که فاز معنویم کلا دربه داغون بود از ماه عاشقیش هم خوب استفاده نکردم ...حیف حیف 

نمیدونم چم شد نمازهام که قروقاطی شد کلا اونی نبودم که دوست داشتم ...

هیچی مثل سعید دوسال پیش نمیشه عجب سالی بود ...

خداروشکر همسفری نصیبم شده که می تونم تو سختی های زمونه شریک زندگی خوبی باشه ...

خدایا خوبم کن آدمم کن...

شب 24 بود فکر کنم افطاری دکتر غلامی بود همسفر رفته بود به من هم اصرار که بیام ولی نرفتم ...بچه های مشکات ...چقدر فعال هستند ..

یه خواهر هم داشتیم هیچ ازش خبری نیست معلوم کجا هست ان شاءالله در پناه مادر مهربانی ها باشه..

خدایا خودت کمکم کن 

یا هو


۰ نظر ۰۵ تیر ۹۶ ، ۰۰:۳۲