خطی خطی خاطرات

خدایا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم وآن گونه ام بمیران کسی به وجد نیاید از نبودنم

خطی خطی خاطرات

خدایا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم وآن گونه ام بمیران کسی به وجد نیاید از نبودنم

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۱۹ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

اماده برای رفتن به هیت میشدم اونم مکتب الزهرا که دوستان اخوی زنگ زدند که اخوی ببرند .اول گفت نمیام بهشون بعدش به من گقت میهواهند برند مزار شهیدان  برای شب احیا اونجا باشند من گاصرار کردم بیا بریم خیلی خوبه بالاخره راضی شد احیا برای اولین بار رفتم مزار شهیدان اونم از نوع گمنامش خیلی حوب بود رفتیم وسط قطعه سرداران گمنام نسشتیم منم کنار سه شهید نشستم خیلی یاهاش در دل کردم .گفتم مهمون دعوت کردید ببینم مهون نوازیتون چطوری است .
   روی مزارش خطبه 42 نهجالبلاغه نوشته بود .حکمتی داشت .

۰ نظر ۱۵ تیر ۹۴ ، ۲۱:۵۱
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۲ تیر ۹۴ ، ۱۷:۵۵

اولیش این که هرشب بتونی دست پدر و مادرت رو ببوسی. 

دومیش  این که  سلامتی داشته باشی خانواده ات وخودت

سومیش ............................................................

بر خلاف دیگران خوشبختی رو تو پول نمی بینم ،خوب هست نه این که شبانه روز ذکرش پول باشه.

خوشبختی تو دوران متاهلی  که خدا نصیب همه کنه که جای خود داره.

اولیش که خیلی خیلی دوست دارم نمازهای دو نفره به خصوص نماز صبح 

بقیه اش بماند ببینیم چرخ گردون روزگار کجا ما رو پیاده میکنه .


.............................................................................................................................................

هعی روزگار 


۰ نظر ۰۹ تیر ۹۴ ، ۲۳:۴۰

«ما در نجف در مدرسه صدر اقامت داشتیم . خیلی مقید بودیم که ، در جشن ها و ایام سرور ، مجالس جشن بگیریم ، و ایام سوگواری را هم ، سوگواری می گرفتیم ، یک شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا (س) اول شب نماز مغرب و عشا می خواندیم و یک شربتی می خوردیم آنگاه با فکاهیاتی مجلس جشن و سرور ترتیب می دادیم . یک آقایی بود به نام آقا شیخ حیدر علی اصفهانی ، که نجف آبادی بود ، معدن ذوق بود . او که ، می آمد من به الکفایه ، قطعا به وجود می آمد جلسه دست او قرار می گرفت .

آن ایام مصادف شده بود با ایام قلب الاسد (10 الی 21 مرداد ) که ما خرما پزان می گوییم نجف با 25 و یا 35 درجه خیلی گرم می شد . آنسال در اطراف نجف باتلاقی درست شده بود و پشه های بوجود آمده بود که ، عربهای بومی را اذیت می کرد ما ایرانیها هم که ، اصلا خواب و استراحت نداشتیم . آنسال آنقدر گرما زیاد بود که ، اصلا قابل تحمل نبود نکته سوم اینکه حجره من رو به شرق بود . تقریبا هم مخروبه بود . من فروردین را در آنجا بطور طبیعی مطالعه می کردم و می خوابیدم . اردیبهشت هم مقداری قابل تحمل بود ولی دیگر از خرداد امکان استفاده از حجره نبود . گرما واقعا کشنده بود ، وقتی می خواستم بروم از حجره کتاب بردارم مثل این بود که وردست نان را از داخل تنور بر می دارم ، در اقل وقت و سریع !

با این تعاریف این جشن افتاده بود به این موقع ، در بغداد و بصره و نجف ، گرما ، تلفات هم گرفته بود ، ما بعد از شب نشستیم ، شربت هم درست شد ، آقا شیخ حیدر علی اصفهانی که ، کتابی هم نوشته بنام « شناسنامه خر » آمد. مدیر مدرسه مان ، مرحوم آقا سید اسماعیل اصفهانی هم آنجا بود ، به آقا شیخ علی گفت : آقا شب نمی گذره ، حرفی داری بگو ، ایشان یک تکه کاغذ روزنامه در آورد . عکس یک دختر بود که ، زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها » « زیباترین دختر روزگار » گفت : آقایان من درباره این عکس از شما سوالی می کنم . اگر شما را مخیر کنند بین اینکه با این دختر بطور مشروع و قانونی ازدواج کنید – از همان اولین لحظه ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد – و هزار سال هم زندگی کنید . با کمال خوشرویی و بدون غصه ، یا اینکه جمال علی (ع) را مستحبا زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید . سوال خیلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زیارت علی (ع) هم مستحبی .

گفت آقایان واقعیت را بگویید . جا نماز آب نکشید ، عجله نکنید ، درست جواب دهید. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟

معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت: آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی (ع) معروف است که فرموده اند « یا حارث حمدانی من یمت یرنی » (ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند) پس ما انشاالله در موقعش جمال علی (ع) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده، خوب ذوق بودند. واقعا سوال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت : آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعی صد در صد؟ آقا شیخ حیدر گفت : بلی گفت : والله چه عرض کنم

فر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من. دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم : من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت : این آقا خود علی (ع) است، من سیر او را نگاه کردم. آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم، رنگم پریده بود. نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟ نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل ( مدیر ) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت : آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگی من است».


حکایت بسیاری ما 

۰ نظر ۰۷ تیر ۹۴ ، ۲۲:۳۱

یادش بخیر

کوچیک بودم ماه رمضون 2 ساعت تو صف نانوایی بودم بیستری ها روزه بودند نبودند هم مراعات میکردند .

الان که هیچ بیشتری ها روزه بخوره تو یر من جلوی یه روزه دار مثل یه تراکتور میشینن میخورند.

از تجریش داشتم میومدم خونه یه لحظه فکر کردم یه دنیای دیگه هست اینجا 

قبلا یه همچنین ماه هایی بود همه خودشون مسول میدونستن


لقمه که یواش یواش نا پاک بشه یواش یواش ،میشه مادر مقید به حجاب دختر بی حجاب ،پدر نماز مذهبی ،پسر مذهبی الکی 

خداوند نماز کسی را که در شکمش مال حرام باشد، قبول نمی کند

لقمه نا پاک این نیست که حرام خوری کنه یکیش این هست وقتی شب هیتی جایی میری مواظب باید باشی فردا روی کارت تاثیر نزاره و بازدهی نسبت ب قبلش کم بشه.

خمس هم برای این وقت ها گذاشتن که وقتی  نا خواسته مالی نا پاک اومد با خمس پاک بشه .


یادش بخیر انقدر ادم ها دنبال پول نبودن  کم داشتند ولی انقدر خوش بودن .



۰ نظر ۰۷ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۷

امام علی علیه السلام می فرمایند: مَنْ اطْلَقَ طَرَفَهُ کَثُرَ أسَفُهُ : هر کس عنان چشم خود را رها کند حسرت و اندوهش بسیار شود.


تازه دارم یاد میگیرم چطوری مراقب چشمم باشم .چون این چشم تا جوون هستم آقای خودش ببینه .

این از بی کفایتی ماست که اقا رو نمی تونیم ببینیم چون اهمیشه حاضر و در کنار ما هست .

وقتی در کوچه های شلوغ پلوغ تهران قدم می زنی، خیلی باید مراقب توجیه های شیطان باشی. حتی یک لحظه هم نباید از دلایل خود برای نگاه نکردن به نامحرم غافل شوی. چرا که با یک لحظه غفلت هم چیزی را از دست خواهیم داد.

اما میان راه های مختلف جستجو کردم. خیلی دلایل منطقی جامعه شناختی و روانشناختی برای نگاه نکردن به نامحرم داشته ام. بسیار هم این دلایل، یاری ام کرده اند. می دانم نگاه به نامحرم حتی با دلیل کنجکاوی و کسب اطلاع و …، چگونه می تواند سلامت جنسی جامعه را به خطر اندازد.

وقتی برای حفظ سلامت جنسی جامعه چشم می پوشی، بازهم نفعی هست که تو را به آن وا می دارد. اما راهی هست برای اینکه از حتی برای طمع به این نفع هم نباشد.

برای فرو بستن چشم هایم، بهانه ای زیباتر از اینکه خداوند گفته ای مومن به من! چشمت را از نگاه ناروا فرو بند، پیدا نکردم.

قُلْ لِلْمُۆْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذٰلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ‌

به مردان با ایمان بگو: «دیده فرو نهند و پاکدامنى ورزند، که این براى آنان پاکیزه ‏تر است، زیرا خدا به آنچه مى‏ کنند آگاه است.» سوره مبارکه نور – آیه 30

نگاه نکردن به نامحرم فایده ای هم دارد؟

اینکه ما به نا محرم نگاه نکنیم و چشم خود را از گناه حفظ کنیم علاوه بر اینکه تاثیر زیادی بر بالا بردن شخصیت دارد و ارزش اجتماعی ما را بالا می برد فواید بیشمار دیگری نیز دارد :

اول ـ رهای قلب از حسرت. کسی که چشم خود را برای دیدن نامحرم آزاد می گذارد حسرتش ‏بیشتر می گردد، آنچه را چشم به قلب انتقال می دهد مضر واقع می شود، چون چشم چیز هایی را می ‏بیند که رسیدن به آن در مقدور شخص نیست، او نمی تواند صبر کند و این نهایت رنج است.‏

دوم ـ چشم پوشیدن از نامحرم قلب را نورانی و روشن می سازد و این درخشش در چشم، روی و ‏دیگر اعضای بدن نمایان می گردد، مثل این اینکه نگاه نداشتن چشم ظلمت و افسردگی در پی دارد. ‏

سوم ـ نگاه داشتن چشم باعث صحت فراست و حواست انسان می گردد.

وقتی که قلب انسان با نور صحت و فراست منور گردید، همانند آیینه ‏جلا دارد می گردد که در آن معلومات همانگونه ای که هست تجلی می کند.

چهارم ـ دروازه های علم و دانش برای این شخص باز می گردد، اسباب کسب علم و معرفت ‏برایش به آسانی مهیا می گردند، این خود به سبب منور بودن قلب است، وقتی دل روشن می شود ‏حقیقت اشیاء در آن دیده می شود و برایش به سرعت تمام، شناخت دست می دهد.


« متی ترانا و نراک؟ ؛ کی می‌شود که تو ما را ببینی و ما تورا؟ »

۰ نظر ۰۷ تیر ۹۴ ، ۱۹:۰۹

-جوان ها خداوند تمام حق شما را در عالم در دست پدر و مادر گذاشته است. اسلام امروز به تو می گوید که حرمت پدر و مادر را نگه دار و فردا به بچه تو می گوید.

_ اگر می خواهید به عرش خدا پرواز کنید دست آنها را باید ببوسی  ولو این که حق تو را نداده باشند. اگر حق تو را هم ندادند به خدا شکایت کن و از خدا طلب کن و حق آن ها را ادا کن.

_ شخصی نزد امام رضا(ع) آمد و گفت که پدر و مادرم ناصبی هستند و صبح تا شب اجداد شما را ناسزا می دهند. آیا آنها را بکشم. امام رضا(ع)  فرمودند: نه، برو به آنها محبت کن همان طور که به شیعیان ما محبت می کنید. نان ما در نوکری پدر  ومادر است. حتی اگر پدر و مادرها هم اشتباه کنند.

_ گاهی پدر و مادر بین فرزندان خود تفاوت قائل می شوند. از اشتباهاتشان بگذر ، اشتباهاتشان را به چشم و زبان نیار و اصلاً نبین. از خدا بخواه که من به خاطر تو از اشتباهشان گذشتم ببین خدا چطور به تو آبرو می دهد.

_ پدر و مادرها کتاب عمر انسان است. پدرها اگر فرزندتان خوب نیست اول یقه خود را بگیرید. ببینید با پدر و مادرتان در گذشته چگونه بودید و برای آنها چه کار کردید. این بحث پدر و مادر برای تمام آدمها است که در کره خاکی زندگی می کنند.

_ این معادله را به خاطر بسپارید تا زمان مرگ هم به درد شما می خورد اول این که هر کس می خواهد در دنیا نامش بین المللی شود باید حرمت پدر و مادر را در دنیا نگه دارید. دو نفر از کسانی که حرمت مادر را نگه داشتند و نامشان در دنیا بین المللی شد ادیسون و لوئی پاستور  است.

وصیت نامه ادیسون سه خط است. هر کس این سه خط را بفهمد نامش در دنیا می درخشد. این وصیت نامه این چنین است.  من از طفولیت دانستم که مادر چیز خوبی است. روزی که معلم من را کودن خواند او از من دفاع کرد. من جداً تصمیم گرفتم که ثابت کنم که مادرم درباره من خطا نیاندیشه است. امروز همه مدیون من هستند و من مدیون مادرم هستم. امروز همه از آن اوست.

_ لوئی پاستور پدر شیمی جهان است. او در کنفرانسی چنین می گوید. ای مادر ای گمشده دلبند که سالیان دراز در خانه با من به سر بردی .تویی که اکنون همه چیز را مدیون تو می بینم. مادر شجاع و دلدارم تمام حس فداکاری و شور و هیجانی که در راه عظمت علم و بزرگی میهنم به  کار بستم و از این پس نیز به کار خواهم بست تو به من آموختی و در وجودم رسوخ داده ای. کار مشقت باری که تو در خانه و گارگاه کوچکمان پیش گرفته بودی به من درس حوصله و صبر در تحقیقات علمی آینده ام را داد. اکنون مادر از تو اجازه می خواهم که تمام سرافرازی که میهنم در جشن امروز به من اعطا می کند به تو تقدیم کنم. مادر بدان با تمام این افتخارات بدون تو خود را تنها و بی پناه می بینم.

_ مهر مادر و مهر پدر سبکت می کند. بعد سوار کشتی نجات می شوی. سیدالشهدا (ع) تو را به ساحل می رساند.اگر حرمت نگه ندارید ولو این که شبانه روز هیئت باشید فایده ای ندارد. این که یک غربی حرمت مادر و پدر را بفهمند ولی ما آن را ندانیم خیلی بد است. در دلتان هم از پدر و مادرتان شکوه نکنید. عالم بزرگواری فرمود که بوسیدن کف پای پدر و مادر ثوابش مانند بوسیدن خاک تربت امام حسین(ع)  است.

حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی می‏فرمود: من هر چه دارم، از برکت آن دعای پدرم است.

تو زندگی به مشکل بر خوردید ببنید کجا با پدر ما درتون بد صحبت کردید دلشون رو شکوندید.

                                                                                                                

۰ نظر ۰۵ تیر ۹۴ ، ۲۱:۳۹

سلام مولا جان

درد داره وقتی همه دم از شیعه بودنت میزنند ولی هیچ

این همه یتیم به جای  اینکه دستشون رو بگیریم کمک شون کنیم ، مسخره شون میکنیم که بچه یتیم هستن  .یعنی چی اخه .

این هم  از این دورره زمونه 

خیلی جالب اینجا که عده ای عظیمی  از این مرد می که دم از رهبرخوشون میزنند جلوتر از امام خودشون حرکت میکنند.

نه سازش نه تسلیم نبرد با امریکا یعنی چه.اخه چرا .فکرکردن برای چه وقت ها هست .با توجه بیانات امروز 


مسعود حجاری : برادران عزیز بسیجیم آنهایی که دست از امام برنداشته اند و برنمی دارند توصیه می کنم هرچند شهدا گفته اند اما من هم باب تذکر[می گویم] تا از گزند منافقین و فرصت طلبان در امان باشم، عزیزان سروران گرامی شمایی که بازوانتان بوسه گاه امام است مواظب باشید امام عزیز تنها نماند یاری کنید و او را هرچند یاری کردن امام ملتزم(5) سختی ها و مشقت می باشد جلوتر از امام حرکت نکنید عقب هم نمانید پشت سر امام باشید تا گوشتان سخنان او را بشنود.

حضرت امیر (ع) در این باره می‌فرماید:
«مَنْ نظَرَ فی عَیْبِ نَفْسِهِ اِشْتَغَلَ عَنْ عَیْبِ غَیرِهِ »[10]
«هر که عیب خود را ببیند  از پرداختن به عیب دیگران باز ایستد.»
                                                                                      

خواستم بنویسم که این حدیث رو دیدم .    

                                                                                                                                                                                                                                                  

صدای بزغاله برای خنده یتیم.، امیرالمؤمنین عبور می کرد دید خانه ای سر و صدای بچه هاست، ایستاد متوجه شد که اینها بچه های یتیم هستند، اجازه گرفت از صاحبخانه رفت دید یک خانم بیوه ای پنج شش تا یتیم دیگی بار گذاشته، زیرش را روشن کرده، در دیگ آب است جوش می آید که بچه‌ها خیال کنند مادرشان برایشان غذا می پزد، بچه‌ها هم از سرو کله هم بالا می روند، داد و بیداد و جیغ و جوق، و حضرت فهمید هیچی در خانه نیست، سریع رفت خانه مقداری روغن و برنج و آرد و خرما و از این چیزها را برداشت آورد و سریعا خودش در خانه غذا پخت و خودش بچه‌ها را نشاند دهان بچه‌ها گذاشت، وقتی می خواست برود خواست بچه‌ها را بخنداند دید نمی خندند، هر کاری کرد بچه‌ها نخندیدند، با زانو و دستهایش راه رفت و صدای بع، مع، صدای بزغاله کرد، تا صدای بز کرد خندیدند، یک نفر گفت آقا، این در شؤن مدیریت نیست، شما مگر فوق لیسانس مدیریت، دکترای مدیریت نداری شما؟ آدمی که مدیر است، وزیر است، وکیل است، سفیر است، که نباید، زشت است در‌شان شما نیست، فرمود علی، مدیریت ما این است، خوب گوش بدهید، آقایانی که لیسانس مدیریت دارند و فوق لیسانس و دکترا، مدیریت علی این است رهبر است، فرد اول مملکت صدای بز بکند، عوضش یک یتیم بخندد. قنبر گفت آقا خانه یتیم شما خیلی چیزی می دادی اما صدای بزغاله هیچ وقت نمی کردی، گفت من نمی خواستم صدای بز بکنم، می خواستم یک جوری اینها را بخندانم، هر کاری کردم اینها نخندیدند، خودم را شکستم که اینها بخندند. کی می تواند این کار را بکند؟ 

قنبر مى گوید: روزى امـام عـلى عـلیه السّلام از حال زار یتیمانى آگاه شد، به خانه برگشت و برنج و خـرمـا و روغـن فـراهـم کـرده در حـالى کـه آن را خـود بـه دوش کـشـیـد، مـرا اجـازه حمل نداد، وقتى بخانه یتیمان رفتیم غذاهاى خوش طعمى درست کرد و به آنان خورانید تا سیر شدند.
سـپـس بـر روى زانـوهـا و دو دسـت راه مـى رفـت و بـچـّه ها را با تقلید از صداى بَع بَع گوسفند مى خنداند،
بچّه ها نیز چنان مى کردند و فراوان خندیدند.
سپس از منزل خارج شدیم. گفتم : مولاى من، امروز دو چیز براى من مشکل بود.
اوّل : آنکه غذاى آنها را خود بر دوش مبارک حمل کردید.
دوم : آنکه با صداى تقلید از گوسفند بچّه ها را مى خنداندید.
امام على علیه السّلام فرمود:
اوّلى براى رسیدن به پاداش، دوّمـى بـراى آن بـود کـه وقـتـى وارد خـانه یتیمان شدم آنها گریه مى کردند، خواستم وقتى خارج مى شوم، آنها هم سیر باشند و هم خندان. (شجره طوبى ص 407 ؛ دُرَرُ المطالب)


خدا شکرت از شر بیکاری خلاص شدم.


وقت  فضیلت نماز ها همون نماز اول وقت حساب میشه .
مرجع من گفته .جوینده یابنده است 



۰ نظر ۰۳ تیر ۹۴ ، ۲۱:۵۵

اول هرچی خدا بخششه و بنده اش 

دیشب یه شب بسیار خوب برام بود درست یه سری موضوع ها پیش اومد. 

همیشه این رو گوش کنید تا  می تونید شب و روز  به امامان و شهدا سلام کنید مخصوصا به امام زمان(ع) ،جواب میدن مطمن باشید .

دیشب دیرتر رسیدم هیت سخنران داشت صحبت میکرد و بعد این داستان نگه داشتم اون هایی که دیر اومدن هم گوش کنند خیلی جالب بود این حرفش یه امشب دیر رفته بودم .

داستان  پسری رو تعریف کرد تو همین تهرون  زندگی میکرد پدر و مادرش مدت دو سال از هم جدا شده بودن پسره خیلی ناراحت و داغون میره پیش یکی از متدین محل گفت حاجی کسی هست گره از کار من باز کنه  .یارو گفت دداریم میرم مشهد تو هم بیا گفت .من نه قبول دارم اینها رو نه طهارت درسته نه نماز میخونم .حاجی این همه راه بیام میتونه این مشکل من رو حل کنه یارو گفت مردش هستی بگیری گفت اره .

رفتن مشهد این جوون روبری گنبد امام رضا گفت ،من که شما قبول ندارم وضع که این هست اگه می تونی جان مادر ت حضرت زهرا(ع) این مشکل ما رو حل کن .گفت رفت هتل دید مهماندار هتل بهش گفت یه نفر پشت تلفن داره با گریه شما رو میخواد دید مادرش هست مادرش گفت چی گفتی پسرم به امام رضا (ع) ،بابات بعد دو سال زنگ زده میگه بیا کدورت ها کنار بزاریم بیا با هم زندگی کنیم.گوشی سریع گذاشت به سمت حرم حرکت کرد . هی را ه میرفت هی میخورد زمین تا رسد داخل حرم رسد به یه روحانی سید رفت بغلش و داستان براش تعریف کرد به جدت من رو می بخشه این اقا این طوری باهاش صحبت کردم . گفت برو جوون من رو اذیت نکن .چرا نمی بخشه .

بعضی  کدها هست خدا می فرسته برای ادم فقط ادم باید رمز گشایی .اون موضوع  ،دیر رفتنم ،اون هایی که دیر اومدن ، داستان ،امام رضا(ع)

از این جا مهمیدم دارویی که تجویز کرده برای من  یه حرم امام رضا (ع) هست .


بازم با این ها از دست استاکریم شاکی بودم  هی میگفتم اخه چرا  

دید م مداح داره مناجات میخونه خوند وسط مناجاتش گفت بعضی ها سریع حاجتشون سریع میگیرند میرند بعضی ها رو خدا حاجتشون رو دیر میده میدو.نید چرا چون دوست داره صدای  این بنده اش رو بشنوه ،جلو فرشته ها پوزش رو یده بگه این بنده من هست نگاه کنید .(توصیف یه بند مناجات بود)


هی فکر میکردم من میگه ها..  گفتم صدا  من از سقف حسینه بالاتر نمیره گم میشه میره .گفتم من کجا این ها کجا ،این همه از ما بهترون صدای من میخواد بشنوه که جز رو سیاهی چیزی براش نداشتم ..


از هیت اومدم بیرون ساعت 2.30شب بود اومدم یر یه کوچه عکس یه شهیدی بود هر موقع میدیدمش یه سلامی میکردم بهش دیشب دیدم  .سلام کردم بهش گفتم بی معرفت تحویل نمی گیری .  داخل کوچکه یه نفر داشت جارو میزد لباس شهرداری تنش بود یه دفعه ای گفت. سلام.

رفتم جلوتر گفتم چطور این به من این موقع سلام کرد دوزاریم افتاد.خواست بگه که بی معرفت نیستم .دلم سوخت چه حرفی زدم.............................

                                                                                                                              الهی وربی من لی غیرک

                                                                                                                        السلام علیک یا صاحب الزمان(ع)

خدایا!بلایم‏ بزرگ شده و زشتى عالم از حدّ گذشته و کردارم خوارم ساخته و زنجیرهاى گناه مرا زمین‏گیر نموده و دورى آرزوهایم مرا زندانى ساخته و دنیا با غرورش و نفسم با جنایتش و امروز و فردا کردنم در توبه مرا فریفته،اى سرورم از تو درخواست میکنم به عزّتت که مانع نشود از اجابت دعایم به درگاهت،بدى عمل و زشتى کردارم‏ و مرا با آنچه از اسرار نهانم میدانى رسوا مسازى و در کیفر آنچه در خلوتهایم انجام دادم‏ شتاب نکنى،از زشتى کردار و بدى رفتار و تداوم تقصیر و نادانى و بسیارى شهواتم‏ و غفلتم،شتاب نکنى،


اِغْفِرْ لِمَنْ لا یمْلِکُ اِلا الدُّعاَّءَ فَاِنَّکَ فَعّالٌ لِماتَشاَّءُ

بیامرز کسى را که جز دعا چیزى ندارد که براستى تو هر چه را بخواهى انجام دهی

یا مَنِ اسْمُهُدَوآءٌوَذِکْرُهُ شِفاَّءٌ

اى کسى که نامش دوا است و یادش شفاءاست

۰ نظر ۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۴:۳۳