صبح جمعه
خدایا شکرت
یا صاحب الزمان ادرکنی
صبح جمعه ،.....
آقا جان یه هفته دیگه هم گذشت نیامدی ....
ماسرگرم کارهای خودمون هستیم هر موقع وقت خالی داشتیم اونم از لطف خود شما که یادی کنیم......
دیشب عروسی بودم یه مسله ای پیش اومد یه نفر بهم گفت یک شب هزار شب نمیشه ...ناخوداگاه انگار دنیا خراب شد روم ...آقا جان ببخش
جالبیش اینجا بود که دختر فامیل دیدم دوباره خواستگاری ازش که منفی بود هر موقع میبینمش یاد سال های قبل میفتم که چرا رویه ام تغییر کرده و شدم مذهبی تا بهش برسم شاید اولش این طوری بوده باشه ولی الان دیگه خیلی فرق کرده امروز هم خونه ما نهار دعوت هستن ....نمیدونم انقدر بد هستیم ...باید تحمل کرد ...واقعا این همه دختر تو این تهرون باید مهر ایشون بشینه تو دل من......
دیگه دنبال مسائل ازدواج نیستم خدا چی میخواد ما که هر چه توان داشتم گذاشتم ... .
دیروز صبح داشتم میرفتم سر کار که از رو به رو یه 500 یا 600 قدم یه خانم به اصطلاح چادری داشت میومد...من که کلا تو حالت خمسه بودم یهو این خانم یه حرکتی انجام داد همون لحظه خواستم بشینم به حال خودم گریه کنم آخه در من چی دیده که این حرکت رو انجام داره ای خاک عالم بر سر من ....بالاخره یه غلطی کردم که این چنین برداشت کرده ...آقا جان ببخش ....
خدا امروز هم ختم به خیر کنه بتونم تحمل کنم....خیلی خیلی برام سخت هست ..............
الهی و ربی من لی غیرک
یا حضرت مادر مددی
با مولا علی مدد