روز چهاردهم هم نشینی
خدایا شکرت
یا صاحب الزمان ادرکنی
بعضی روزها دلم آدم بدجوری میگیره امروز هم از اون روزها هست.
یکسری از دانشجویانی که تو دانشگاه های خوب و تراز اول درس میخونند زنگ نزدم و از لیست خارج کردم به نظر خودم این ها حیف هست برن شهید بشن هرکدومشون میتونند یه تهرانی مقدم بشن و مثل او هم شهید بشن ،خدایا اگه کار اشتباه کردم ببخش .
وقتی دوستش ادم مبینه بهت میگه تو چرا دیگه درس نخوندی تو که شاگرد زرنگ بودی جز این که یه آهی بکشه آدم بگه چرخ روزگار فعلا به کام من نمی چرخه و وقتی که میره ،یادت میاد ...
همیشه فکر میکنم یه نشستن روی صندلی یه زود رسیدن چقدر ارزش داره که آدمی حیاشو بفروشه بره...
خیلی از این بابت خوشحالم که خدا من مورد لطف خودش قرار میده و می تونه به مردم کمک کنم اونم چی عروسی یه نفر ،خدا رو صد هزار مرتبه شکر .
خدا جون این نعمت رو از من رو سیاه نگیری...
ان شاءالله تو یکی دو ماه آینده خبرهای بسیار خوبی میشنویم .به مدد خانم زینب کبری س ع
یا علی مدد