امروز صبح داشتم میرفتم سرکار سوار اتوبوس شدم یهو یادم اومد که امروز پنجشنبه آخر ماه رمضان هست یهو توهم زدم که به قول ارسطو سه بعدی دیدم این توهم رو که خیلی جالب بود.خخواهشا کمتر بخندید.
اول که متاهل بودم پنجشنبه آخر ماه رمضان بود زنگ زدم خونه به عیال که افطاری رو خلاصه کن تو سبد بریم مزار شهدا عیال که عشق این چنین کارها بود. از خدا خواسته گفت بریم چشم، من رفتم خونه، رفتم حمام یه دوش بگیرم هی عیال میزد به در بدو دیر شد نمیترسم.بریم، آماده شدیم بریم اول زندگی بود ماشین نداشتیم با مترو رفتیم عیال فرستادم تو قسمت بانوان بره سوار بشه یه نیم ساعت از هم جدا بودن هیچ اتفاقی نمیفته. رسیدیم مزار من گفتم بریم پیش داداش احمد عیال گفت بریم شهدای گمنام من گفتم سنگ کاغذ قیچی بیاریم عیال قبول کرد، من برنده شدم گفتم بریم دیدیم عیال درهم شد، گفتم بریم شهدای گمنام فقط برام من دعا کنی اول از همه اوکی، قبول کرد. رفتیم یه جا سفره پهن کردیم یه آب جوش یه خرما خوردیم، بعدش نماز همانجا خوندیدم عجب نمازش کیف داد بعدش ادامه افطار و صحبت هایی که با هم کردیم. چون ماشین نداشتیم سر ساعت 10حرکت کردیم به طرف مترو که از آخرین مترو جا نمونیم.
توهم عالی بود در حد سه بعدی آنقدر شارژ شدم. خدایا اللهم رزقنا از این توهمات واقعی. این گوشی آخر آدم دیونه مینکنه