شب نوشت
دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۱ ب.ظ
اماده برای رفتن به هیت میشدم اونم مکتب الزهرا که دوستان اخوی زنگ زدند که اخوی ببرند .اول گفت نمیام بهشون بعدش به من گقت میهواهند برند مزار شهیدان برای شب احیا اونجا باشند من گاصرار کردم بیا بریم خیلی خوبه بالاخره راضی شد احیا برای اولین بار رفتم مزار شهیدان اونم از نوع گمنامش خیلی حوب بود رفتیم وسط قطعه سرداران گمنام نسشتیم منم کنار سه شهید نشستم خیلی یاهاش در دل کردم .گفتم مهمون دعوت کردید ببینم مهون نوازیتون چطوری است .
۹۴/۰۴/۱۵