خطی خطی خاطرات

خدایا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم وآن گونه ام بمیران کسی به وجد نیاید از نبودنم

خطی خطی خاطرات

خدایا آن گونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم وآن گونه ام بمیران کسی به وجد نیاید از نبودنم

آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

خاطرات اربعین-1

چهارشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۵۲ ب.ظ

یادش بخیر ....

اولش که اسمم نه توی لیست اصلی بود نه ذخیره , خیلی عصبانی بود گفتم امسال هم بعد 3سال بازم نشد .میگفتم انقدر بد هستم که ما رو راه نمیدن. اذان مغرب شد نماز خوندم بعدش یه نماز شکر و خدا شکر کردم .شاید حکمتی باشه که من بی خبرم باشم.

توی حال خودم بودم که چند روز بعد زنگ زدن گفتم گفتن توی لیست ذخیزه ها هستی خوشحال وخندان بودم اومدم لیست نگاه کردم دیدم،تعدادی لیست هست که من  جز لیست یکی مونده به آخری هستم و به ترتیب لیست جایگزین میکردن بازم نا امید شدم . دوباره نق نق زدن و.... جای خود ،نمیدونم چی شد دلم گفت :نادعلی بخون درست از اون شب شروع کردم به نادعلی خوندم .بعد یه هفته زنگ زدن گفتن تو لیست اصلی هستی .ا اون لحظه انقدر سر ذوق اومدم،واقعا نادعلی مظهر عجایب هست .

روز حرکت که باید میرفتیم دانشگاه امیرکبر که با خانواده خدا حافظی کردم رفتم بعد به یه بنده خدایی قول داده بودم رفتم پاساژ مهستان از این چفیه قشنگ ها گرفتم که براش تبرک کنم چفیه رو گرفتم ساعت 1 مسجد دانشگاه امیر کبیر رسیدم  تا مراسم شروع بشه تا تموم بشه ساعت 6 شد و با بدرقه آقای رضایی(نامزد همیشه در صحنه انتخابات) راهی اتوبوس شدیم .حالا کارهایی که با اخوی و پسر خاله انجام دادیم بماند.

دانشگاه امیر کبیر

اسمی که برای اتوبوس ما شهید شاهرخ ضرغام  بود واقعا به بچه های این اتوبوس خیلی تناسب خوبی داشت .به سمت مرز مهران راه افتادیم از قضا همسفر بنده در کنارم در اتوبوس یه شمالی بود که تهران زندگی میکرد ، ولی به قول یه بنده خدایی که همیشه میگفت ،فازش به من نمیخورد زیادی نور بالا میزد. (جلوتر خودتون میفهمید).

صبح به مرز مهران رسیدیم شلوغ  شلوغ بود.انقدر که جلوی گیت هایی ورودی انقدر هل میدادن سرهنگ مملکت خودش رو کشت آقا هل ندید همه تون میرید زنه بچه مردم این جلو دارند خفه میشن. کو گوش شنوا ،مگه خدا نمیگه حق الناس رو نمی بخشم پس چرا.

بالاخره از گیت ورودی گذشتیم و وارد مرز کشور دوست همسایه عراق شدیم ،از اونجا قرار شد که اتوبوس ها زود اومد بریم کاظمین وسامرا واگر نه که مستقیم به نجف بریم .دیگه قسمت کاظمین وسامرا نشد وبه نجف رفتیم و راننده اتوبوس فکر کنم وحشتناک رانندگی میکرد. به نجف رسیدیم شب بود . توی یه حسینه مستقر شدیم .

                                                                                      حسینه نجف

۹۴/۰۱/۱۲

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی